هنگ کنگ، سال ۱۹۶۲٫ «لی ژن» (چئونگ) منشی یک شرکت صادراتی است و شوهرش که در یک شرکت ژاپنی کار میکند، دائم در سفر است. خیلی زود میان «لی – ژن» که در یک واحد آپارتمانی شلوغ زندگی میکند و همسایهاش، روزنامه نگاری به نام «چو» (لئونگ چیو وای)، صمیمیتی به وجود میآید.
فیلمی بسیار تکان دهنده که فضایی تلخ و سیاه و پر از دروغ و خیانت را به تصویر می کشد و با فیلمنامه ای استثنایی (بر مبنای رمان پیر بوآلو و توما نارسه ژاک) و تقسیم دقیق اطلاعات، یک لحظه تماشاگرانش را رها نمی کند. ـ داستان: زن مدیر مدرسه ای به نام کریستینا که مورد آزار و تحقیر شوهرش میشل است، با ترغیب یکی از معلمه های مدرسه با نام نیکول که محبوبه میشل بوده و حالا ادعا می کند او طردش کرده تصمیم به قتل میشل می گیرد....
پس از خراب شدن اتومبیل در مورد سیم پیچ جاده مالهالند یک زن فراموشی ، او و یک جستجوی امیدوارکننده هالیوود برای یافتن سرنخ ها و پاسخ هایی را در لس آنجلس در یک کار پیچیده فراتر از رویاها و واقعیت ، جستجو می کند.
« دكتر بن مكنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) كه همراه پسر كوچكشان براى گذراندن تعطیلات به مراكش رفتهاند ، شاهد قتل یك مأمور مخفى فرانسوى مىشوند كه پیش از مرگش به « بن » مىگوید جاسوسان مىخواهند یك سیاستمدار خارجى را در آلبرت هال بكشند . جاسوسان براى ساكت نگه داشتن آنان پسرشان را مىربایند و زن و شوهر در تعقیبشان به لندن مىروند .
سال ۱۹۷۷. «سلی آلبرایت» (رایان) و «هری برنز» (کریستال) هر دو از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل می شوند. این دو طی یک دوره ی دوازده ساله، گه گاه، با یک دیگر برخورد می کنند. تا این که سرانجام «هری» به «سلی» ابراز عشق می کند.
زن جوانی به نام «کارلی ناریس» (استون) که تازه از همسرش جدا شده، در یکی از مجموعه های مدرن و شیک منهتن به نام «اسلیور» ساکن آپارتمانی می شود که قبلا در اختیار زن جوانی بوده که کشته شده است. «کارلی» با یکی از همسایه ها به نام «هاوکینز» (بالدوین) آشنا می شود. در ساختمان قتل هایی اتفاق می افتد و همسایه ای دیگر به نام «جک» که نویسنده ی داستان های جنایی واقعی است، «کارلی» را متقاعد می کند که «هاوکنیز» قاتل است…