راسل هچ، یک مامور اینترپل نقش پدری جیدن، پسر یک خبرچین که در یک یورش بدفرجام پلیس کشته میشود را بر عهده میگیرد. سالها بعد، هچ خود را در حال محافظت از جیدن و عمویش در برابر گروهی از باندهای بیرحم در یک جنگ تمامعیار بر سر قلمرو میبیند و از هیچ کاری برای محافظت از جیدن و مبارزه با هر کسی که سر راهش قرار گیرد، فروگذار نمیکند. از جمله متحدان فرضی با اهدافی پنهانی و نیات شیطانی.
پس از ناپدید شدن ناگهانی همسر ویل اسپن در پمپ بنزین، جستجوی ناامیدانه او برای یافتن همسرش او را به مسیری تاریک هدایت میکند که او را مجبور میکند از دست مقامات فرار کرده و قانون را به دست خود بگیرد.