«کلرنس وورلی» (اسلیتر)، فروشنده ی خیر اما بی قابلیت با دختر ملیحی به نام «آلاباما» (آرکت) آشنا و دل باخته اش می شود. حتی وقتی «کلرنس» می فهمد که «آلاباما» در واقع از رئیسش پول گرفته تا با او رابطه برقرار کند، باز هم از عشق و علاقه اش به او کاسته نمی شود. «آلاباما» واقعا مایل است با «کلرنس» بماند ولی مطمئن است که رئیسش، «درکسل» (اولدمن) از این ماجرا زیاد خوشحال نخواهد شد...

«هوارد بانیستر» (اونیل) - موسیقیدان کم حافظه و یکی از دو فینالیست رقابت برای به دست آوردن بورس تحصیلی بیست هزار دلاری بنیاد لارابی - هم راه نامزد خشک و بی روحش، «یونیس برنز» (کان) به هتل بریستول در سن فرانسیسکو می آید. اما خیلی زود با «جودی ماکسول» (استرایسند)، زن سرگردان و عجیب و غریبی آشنا می شود که با دیدن «هوارد»، بلافاصله تصمیم می گیرد زنش بشود...

فیلم داستان پسربچه‌ای به نام مایکل را روایت می‌کند که چیزی در باره شغل پدرش نمی‌داند فقط می‌داند که پدرش برای آقای رونی کار می‌کند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کرده‌است. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی می‌کند که متوجه می‌شود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی می‌زند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را می‌کشد و

دختری جوان در شهر کوچک آلاسکا کشته می‌شود و یک کارآگاه از شهری دیگر برای بررسی این قتل به آلاسکا می‌آید. کارآگاه ویل دورمر با بازی پاچینو زمانی که سعی دارد که مظنون را دستگیر کند به صورت تصادفی به همکارش شلیک می‌کند. او به جای این که این اتفاق را تایید کند، عذری می‌تراشد و می‌گوید جای دیگری بوده است. اما طفره رفتن از تایید این قتل عذاب وجدان و احساس گناه او را برای کشته شدن همکارش بیشتر می‌کند. او حالا نه تنها باید معمای قتل را حل کند بلکه باید با عذاب وجدانش کنار بیاید و با تهدیدات کسی که ناظر قتل بوده است هم مقابله کند. الی بر با بازی هیلاری سوانک هم کارآگاه محلی است که تحقیق برای پیدا کردن قاتل همکارشان را پی گرفته است. کسی که ویل دومر باید از چنگ او هم خلاصی یابد.

این فیلم داستان چند رابطه عاشقانه را بطور همزمان به تصویر می کشد...