«آلن فلیکس» (آلن) عاشق سینما و طرفدار سرسخت «هامفری بوگارت» است. همسرش، «نانسی» (آنزپک) مدتی است که ترکش کرده و حالا به توصیه ی «شبح بوگارت» (لیسی) می خواهد علاقه ی دختر دیگری را جلب کند. دوستانش، «لیندا» (کیتن) و «دیک» (رابرتس) نیز سعی می کنند در این خصوص به او کمک کنند...

در دههٔ ۱۹۰۰ میلادی، هایرام اوتیس و خانواده‌اش به خانهٔ کانترویل نقل مکان می‌کنند. این خانه محلی است که به دلیل حضور شبح سر سایمون کانترویل، سایر صاحبانش را از خود رانده است. اما دختر بزرگ اوتیس، ویرجینیا، با شبح دوست می‌شود و رابطه‌ای ناگهانی بین آن‌ها شکل می‌گیرد. همچنین ویرجینیا عاشق دوک محلی می‌شود، اما شبح به دلیل اختلافات قدیمی خانوادگی با این دوک مخالفت می‌کند. شبح می‌خواهد از سر کلمنجار بیفتد و برای آزادی از این عذاب بی‌پایان به عالم دیگر، ویرجینیا به او کمک می‌کند.