کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...

سرخ پوستان کومانچى حمله ‏ور می ‏شوند و بیش‏تر اعضاى خانواده‏ ى « آرون ادواردز » ( کوى ) را به قتل می ‏رسانند. پس از چندى « ایتان ادواردز » ( وین ) به اتفاق « مارتین پولى » ( هانتر )، پسر جوانى که « ایتان » سالها پیش از چنگ سرخ‏پوست‏ها نجات داده، سرسختانه به جست و جو براى یافتن دختر کوچک‏تر خانواده « دبى »، ادامه می‏دهند.

شان تورنتون مردی آرام است که به زادگاهش ایرلند برمی گردد تا به دور از هرج و مرج آمریکا و حرفه بوکس که در آن به طور تصادفی باعث مرگ یکی از حریفان شد آرامش پیدا کند. در حین سفر به اینیسفری، شهری که در آن متولد شد، با مری کیت داناهر، یک مو قرمز با شخصیت قوی آشنا می شود و عاشق آن می شود. متعاقباً با خرید مجدد خانه ای که در آن متولد شده بود، با ویل داناهر، برادر زنی که دوستش داشت، دشمنی می کند. او در ابتدا با نامزدی این دو مخالفت می کند، اما سپس با فریب دوستان شان تسلیم می شود. او با کشف فریب، در روز عروسی از تحویل مهریه خودداری می کند. این باعث اختلاف شدید بین دو همسر می شود، زیرا او معتقد است که او ضعیف است و نمی تواند حقوق خود را اجرا کند. بعد از یک شب عروسی طوفانی، از شرم سعی می کند با قطار فرار کند... مترجم : yavar.love

هومر فلامگ (لوئیس) یک کارگر راه آهن در شهر کوچک دزرت حول در نیومکزیکو است. روزی او یک اتومبیل متروکه را در یک مکان اتمی پیدا می کند. پزشک و بهترین دوست وی ، استیو هریس (مارتین) ، وی را به دلیل آلودگی با اشعه بیمار تشخیص می دهد و به هومر سه هفته زمان می دهد تا زندگی کند. یک گزارشگرکه برای یک روزنامه نیویورکی کار میکند ، با شنیدن مشکلات هومر سردبیر خود را متقاعد می کند تا یک سفر با تمام هزینه ها را به نیویورک تدارک ببیند.

عده ‏اى كهنه سرباز آمريكايى به رهبرى « دانى اوشن » ( سيناترا ) تصميم مى ‏گيرند كه از آموخته‏ هاى نظامیشان استفاده كنند و هم زمان، در شب سال نو، به پنج كازينوى لاس‏ و گاس دستبرد بزنند.

پیشاهنگی که یک قطار را از میان مناطق هندیها هدایت می کند به طور ناخواسته وارد رابطه با دختر رئیس سرخپوستان می شود و...