یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمیگرد و میبیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است. حال او تصمیم میگیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند...
فیلمی درخشان با بازی هایی عالی که نشان گر شیوه ی جدید هیچکاکِ متأخر درکار با بازیگران است و در آن طنزی جسورانه موج می زند که حکایت از پیوندی میمون میان شوخ طبعی دوره ی انگلیسی و تسلط تکنیکی دوره ی امریکایی استاد دارد. این پنجاه و سومین و آخرین فیلم استاد است. هیچکاک چهار سال بعد از ساخت این فیلم یعنی در 29 آوریل 1980 چشم از جهان فروبست. ـ داستان: «بلانچ تیلر» (هریس)، احضار کننده ی حرفه ای ارواح است و در تظاهر به برقراری رابطه با روح خواهر مرحوم «جولیا رین بردِ» پولدار(نسبیت)، می فهمد که چهل سال پیش «جولیا» خواهرش را مجبور کرده برای جلوگیری از رسوایی و بدنامی، فرزند مشروعش را رها کند، وحالا حاضر است ده هزار دلار بدهد تا ردی از خواهرزاده اش پیدا کند...