یک گانگستر یهودی پس از سی سال به قسمت شرقی شهر منهتن برمیگردد تا با خاطرات و تلخیهای دوران گذشتهی خود روبرو شود.
شش سارق (با نامهای مستعار آقای سفید، آقای طلایی، آقای صورتی، آقای نارنجی، آقای آبی و آقای قهوهای) از طرف گنگستری به نام 'جو کپت و پسرش ادی برای سرقت از یک فروشگاه الماسفروشی اجیر میشوند. هیچگاه صحنهٔ اصلی دزدی نشان داده نمیشود و بیننده فقط حوادث پیش و پس از آن را میبیند. از بین سارقان، آقای آبی و قهوهای در حین دزدی کشته میشوند و آقای نارنجی نیز زخمی میشود. آنها متوجه میشوند یک نفر آنها را لُو داده است زیرا پلیسها در آنجا کمین کرده بودند. هر کدام از اعضا در پی پیدا کردن کسی است که آنها رو لو داده است.
«کلرنس وورلی» (اسلیتر)، فروشنده ی خیر اما بی قابلیت با دختر ملیحی به نام «آلاباما» (آرکت) آشنا و دل باخته اش می شود. حتی وقتی «کلرنس» می فهمد که «آلاباما» در واقع از رئیسش پول گرفته تا با او رابطه برقرار کند، باز هم از عشق و علاقه اش به او کاسته نمی شود. «آلاباما» واقعا مایل است با «کلرنس» بماند ولی مطمئن است که رئیسش، «درکسل» (اولدمن) از این ماجرا زیاد خوشحال نخواهد شد...
دختری جوان در شهر کوچک آلاسکا کشته میشود و یک کارآگاه از شهری دیگر برای بررسی این قتل به آلاسکا میآید. کارآگاه ویل دورمر با بازی پاچینو زمانی که سعی دارد که مظنون را دستگیر کند به صورت تصادفی به همکارش شلیک میکند. او به جای این که این اتفاق را تایید کند، عذری میتراشد و میگوید جای دیگری بوده است. اما طفره رفتن از تایید این قتل عذاب وجدان و احساس گناه او را برای کشته شدن همکارش بیشتر میکند. او حالا نه تنها باید معمای قتل را حل کند بلکه باید با عذاب وجدانش کنار بیاید و با تهدیدات کسی که ناظر قتل بوده است هم مقابله کند. الی بر با بازی هیلاری سوانک هم کارآگاه محلی است که تحقیق برای پیدا کردن قاتل همکارشان را پی گرفته است. کسی که ویل دومر باید از چنگ او هم خلاصی یابد.
وبن یکی از یاران اوشن است که میخواهد بزرگترین کازینو لاس وگاس را تاسیس کند ولی باید با شخصی خودخواه به نام ویلی بنکس(آلپاچینو) شریک شود.ویلی بنکس با کلاهبرداری تمام کازینو را به اختیار خود در میآورد و در این حین روبن دچار سکته قلبی شده و خانه نشین میشود.۱۳ بار اوشن دور هم جمع میشوند تا کازینو را از چنگ ویلی بنکس درآورند…
شهری امریکایی، زمان حال. «پیشنس فیلیپس» (فیلیپ) در قسمت تبلیغات کارخانه ی سازنده ی لوازم آرایش هدیر کار می کند. او از تأثیرات مضر یک نوع کرم پوست مطلع می شود و کمی بعد، برای جلوگیری از افشای راز، به قتل می رسد. با این همه توسط یک گربه دوباره زنده می شود، در حالی که این بار دارای قابلیت های ادراکی و حسی و چابکی یک گربه شده است...