«آنتونیو سالیری» معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ، خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند...

استان مردی در سده ۱۸ که در یک خانواده روستایی ساده به دنیا آمده‌است و با مادرش زندگی می‌کند، عاشق دختر عموی خود می‌شود، موفق به ازدواج با او نمی‌شود یه جنگ می‌رود و پس از آن اتفاقات زیادی در زندگی او پیش می‌آید، با یک دوشس بیوه برای ثروت او ازدواج می‌کند، و به این وسیله راه ترقی او باز می‌شود.

سرنوشت دو زن – هر دو مبارزانی با کفایت – در دوران «سلسله ی چینگ» در هم گره می خورد؛ یکی «زی یی» و دیگری «یئو» که سرانجام به یک رویارویی خشنونت بار و شگفت انگیز کشانده می شوند ...

«مارکیز دو مرتوی» (کلوز) و «ویکونت دو و المونت» (مالکوویچ)، اشراف زاده هایی که سابقا دل باخته ی یک دیگر بودند، اینک اوقات شان را صرف نقشه های اغواگرانه و تلافی جویانه می کنند...

“ژان والژان” که از زندان آزاد شده. آماده آغاز زندگی شرافتمندانه ای می شود.چند سال بعد او تبدیل به یک مالک پولدار می شود.قول او به فاحشه ای در حال مرگ مبنی بر نگهداری از فرزند او باعث به وجود امدن جریانی می شود که بازرسی که سالها در پی یافتن”والژان” است.او را پیدا کند.”والژان” اینبار به همراه یک کودک شروع به فرار از دست بازرس می کند. سالها بعد…