"آدام" بزرگترین برادر خانواده برای ازدواج به شهر می رود.او "مایلی" را متقاعد می کند که با او ازدواج کند.آنها با مزرعه خود باز می گردند.درست پس از بازگشت آنها شش برادر دیگر او تصمیم می گیرند ازدواج کنند...

مادر مجرد فلورا در مورد اینکه با پسر نوجوان سرکشش، مکس، چه کند، سردرگم است. تلاش‌های او برای دور نگه داشتن پسرش از دردسر به یک گیتار آکوستیک قراضه، یک نوازنده لس آنجلسی به ته خط رسیده و صمیمیت برای این خانواده از هم پاشیده دوبلینی ختم می‌شود.

پس از آنکه بر اثر حوادثی، پدر “کیلی” کشته شد، مرگ او تأثیری بر آرزوی شوالیه شدن “کیلی” نداشت و علاقه‌اش به شوالیه شدن دو چندان نیز شد. سال‌ها بعد، یک “گریفین” وارد “کملوت” می‌شود و شمشیر شاه آرتور را می‌دزد. در ادامه “کیلی” برای پس گرفتن شمشیر شاه آرتور آماده نبرد می‌شود ...

علاءالدین در حال سازگار ساختن خودش با یک زندگی جدید و اشرافی است. در قصر فشار بر روی او برای ازدواج با پرنسس یاسمن زیاد است. بعلاوه پس از آن یاگو (طوطی جعفر) در برابر او ظاهر می‌شود و درخواست کمک می‌کند ولی هیچکس از دیدن او خوشحال نمی‌شود. اما با بازگشت جینی از سفرش به دور دنیا اوضاع شروع به بهتر شدن می‌کند. در این حین راهزنی سبک‌مغز به نام ابیس مال چراغ سیاه جعفر را می‌یابد. با استفاده از ابیس مال جعفر راه را برای بازگشت به آگربا با فکر انتقام از علاءالدین و دوستانش فراهم می‌کند…

زمانی که آقای «اسپیسلی» به آقای «جتسن» ترفیع می‌دهد تا در کارخانه‌ای در سیاره‌ای دوردست به‌عنوان مدیر تولید فعالیت کند او مجبور می‌شود که خانواده‌اش را نیز با خود به سیاره دوردست ببرد و این کار مشکلات خانوادگی برای او به وجود میاورند و او غافل از این است که چه مسائلی پشت پرده ماجرا هستند… ...