مار بزرگی حافظه خود را در حالی که به یک زن تبدیل میشود از دست میدهد و عاشق یک شکارچی اژدها میشود...
طلاهای روستای کوچکی در روسیه توسط گروهی از غارتگران به یغما برده میشود و مردم، برای برگرداندن اموال خود، دست به دامن جوانی به نام "آلیوشا" میشوند. او جوانی شجاع، قدرتمند و البته بسیار پر اشتباه است که گاهی ناامیدتان خواهد کرد؛ اما به همراه اسب سخنگویش، عمویش، نامزدش و مادربزرگ باهوش نامزدش، راهی مخفیگاه غارتگران میشود و ...
یک پروفسور برای بهبود بخشیدن به زندگی اجتماعیاش معجونی را میخورد که او را به طور موقت به مردی خوشتیپ اما نفرت انگیز تبدیل میکند...
« ژولى » ( کارون ) ، دختر بی سرپرست ساکن یتیم خانه اى در فرانسه تحت قیمومیت و حمایت مالى مردى خوش گذران ( آستر ) قرار دارد که او را نمى شناسد . اما وقتى به امریکا می رود و دلباخته مرد مىی شود ، راهى جز افشاى واقعیت نمی ماند ....
علاءالدین در حال سازگار ساختن خودش با یک زندگی جدید و اشرافی است. در قصر فشار بر روی او برای ازدواج با پرنسس یاسمن زیاد است. بعلاوه پس از آن یاگو (طوطی جعفر) در برابر او ظاهر میشود و درخواست کمک میکند ولی هیچکس از دیدن او خوشحال نمیشود. اما با بازگشت جینی از سفرش به دور دنیا اوضاع شروع به بهتر شدن میکند. در این حین راهزنی سبکمغز به نام ابیس مال چراغ سیاه جعفر را مییابد. با استفاده از ابیس مال جعفر راه را برای بازگشت به آگربا با فکر انتقام از علاءالدین و دوستانش فراهم میکند…