داستان فیلم در دوران جنگ جهانی دوم، زمانی که ژاپن نیز وارد جنگ شده است رخ می دهد. آنها در برمه از اسرای جنگی متفقین بیگاری می کشند. در این اردوگاه که گریز از آنجا تقریبا نا ممکن است، اسرا وضعیت زندگی مطلوبی ندارند. از طرفی دیگر ژاپنی ها از آنها می خواهند بر روی رودخانه کوایی یک پل برای خط راه آهن احداث کنند اما در این کار موفق نیستند. ژاپنی ها با کلنل نیکلسون مذاکره می کنند که شاید او بتواند اسرا را برای کار بیشتر و موثر تر تشویق کند اما او شرایط خاصی را برای کار در نظر دارد که ژاپنی ها مخالفند. در این میان یک افسر آمریکایی بنام شیرز موفق به فرار می شود...
فیلم داستان ریاضیدانی به نام «دیوید سامر» ( داستین هافمن ) است که به همراه همسر جوان خود ( سوزان جرج ) به شهرستانی در جنوب نقل مکان میکنند. ورود این زوج جوان فضایی ملتهب در شهر به وجود میآورد که به درگیری خشونتبار ختم میشود...
آپولو کرید، رقیب سابق و دوست فعلی راکی، در مسابقه ای با ضربه ی چپ کوبنده ی بوکسوری غول پیکر از شوروی به نام ایوان دراگو (لوندگرن) بر زمین می افتد و می میرد. راکی نیز عنوان خود را می گذارد تا بتواند در مسابقه ای غیر رسمی با دراگوی آماتور، در خود شوروی شرکت کند.
راکی ( سیلوستر استالونه ) بعد از بردن مقابل آپولو در چند مسابقه دیگر نیز برنده میشود و وقت خود را صرف امور خیریه، خانواده و همسرش آدریان ( تالیا شیر ) میکند و قصد دارد خود را بازنشسته اعلام کند اما بوکسری بنام کلوبر برای راکی خط و نشان میکشد و خواهان یک مسایقه با اوست. میکی ( بورگس مردیت ) به راکی پیشنهاد میده تا با او مسابقه ندهد اما راکی که حریفش کلوبر را جدی نگرفته با تمرینات سبک خود را برای مسابقه آماده میکند. راکی مسابقه را می بازد و با مرگ میکی، آپولو ( کارل واترز ) مربی او شده تا راکی را برای مسابقه ای دیگر با کلوبر آماده کند…
«ایتان هانت» باید با یک دلال اسلحه خطرناک رو در رو شود، در حالی که مجبور است هویتاش را مخفی نگه دارد.
در قسمت قبلی سیلوستره که به زندان راهی شده بود از آنجا فرار می کند و به جنگلی حوالی دهکده وجود دارد پناه می برد ! اما این جنگل خیلی شبیه به جنگل های ویتنام است و سیلوستره را روانی می کند …