آوا، ۱۳ ساله، تابستان را در سواحل اقیانوس اطلس می گذراند، وقتی متوجه شد که بینایی خود را زودتر از زمان مورد انتظار از دست خواهد داد. مادرش تصمیم میگیرد طوری رفتار کند که انگار همه چیز عادی است تا بهترین تابستان خود را سپری کنند. آوا به روش خودش با مشکل روبرو میشود. او سگ سیاه بزرگی را میدزدد که متعلق به مرد جوانی است که در حال فرار است...