هنگ کنگ، سال ۱۹۶۲٫ «لی ژن» (چئونگ) منشی یک شرکت صادراتی است و شوهرش که در یک شرکت ژاپنی کار میکند، دائم در سفر است. خیلی زود میان «لی – ژن» که در یک واحد آپارتمانی شلوغ زندگی میکند و همسایهاش، روزنامه نگاری به نام «چو» (لئونگ چیو وای)، صمیمیتی به وجود میآید.
یک عروس بعد از کمای طولانی، بیدار میشود. اثری از بچهای که قبلا در شکم داشته نیست. تنها چیزی که در ذهن دارد، انتقام گرفتن از تیم قاتلینی است که به او خیانت کردند، تیمی که خودش هم زمانی عضو آن بود.
چین، قرن سوم قبل از میلاد. یک «مرد» (لی)، پس از کشتن سه تن از دشمنان امپراتور - «آسمان» (ین)، «شمشیر شکسته» (چیو- وای) و «برف پرنده» (مان- یوک) - به حضور امپراتور چین (مینگ) شرف یاب میشود. اما امپراتور گزارش «مرد» را باور نمیکند و میگوید هدف اصلی او کشتن امپراتور است...
«جیمز باند» (مور) مأموریت می یابد تا برای تحقیق درباره ی فعالیت های غیرقانونی مرد متنفذ و مرموزی به نام «اسکارامانگا» (کریستوفر لی) به شرق دور برود...
فرانک مارتین که متخصص در انتقال انواع محمولههاست، این بار باید یک پسربچهی ۶ساله را به مدرسه ببرد و به خانه بیاورد. اما زمانی که این کودک به گروگان گرفته میشود، فرانک باید از مهارتهای خاص خودش برای آزادی او استفاده کند...
"جک کوئین" مامور ضد تروریستی هدف خود "استاورس" را در آخرین ماموریت خود گم می کند.او به "کلونی" گروهی از آدمکشانی که همه تصور می کنند مرده اند فرستاده می شود.او از آنجا فرار کرده و به کمک "یاز" یک دلال اسلحه به دنبال آخرین ماموریت خود می رود...