«موگلی» پسر بچه‌ای است که در جنگل و میان حیوانات بزرگ شده است. وقتی خبر بازگشت ببر درنده‌ی جنگل، «شیر خان»، می‌رسد، پلنگی به نام «باگیرا» داوطلب می‌شود که «موگلی» را برای فرار از جنگل و پیوستن به آدم‌ها همراهی کند…

دو برادر به نام های «هنک» (پاکستن) و «جیکوب میچل» (تورنتن) به هم راه یکی از دوستان شان به نام «لو» (بریسکو)، یک هواپیمای تک موتوره ی سقوط کرده را در میان درختان جنگلی پوشیده از برف پیدا می کنند. در این هواپیما جسد فاسد شده ی خلبان و یک چمدان پر از پول به میزان چهار میلیون دلار وجود دارد. آنان تصمیم می گیرند تا فصل بهار و آب شدن برف ها و پیدا شده هواپیما، پول ها را پنهان کنند...

دو انسان افسرده رابطه عاشقانه ای زیبایی با هم برقرار می کنند اما باورهای سیاسی و اعتقاداتشان آنها را از هم جدا می کند.

«جک رایان» (فورد)، مأمور سی.آی.ای، با تحقیق در مورد قاچاقچیان مواد مخدر در کلمبیا متوجه می شود که فساد به سطوح بالای دولت امریکا رخنه کرده است.