«تامی» پس از گرفتن عفو مشروط، از زندان آزاد شده و پیش خانواده‌اش برمی‌گردد. او متوجه می‌شود که اهالی آن منطقه مجبور به ترک زمین و خانه‌هایشان شده‌اند و خانواده‌ی خودش نیز، آماده‌ی سفر به کالیفرنیا برای کار و ادامه زندگی است.

اوایل قرن بیستم. «کارن دینسن» (اسرتیپ) که از محدودیت های اجتماعی به تنگ آمده، با «بارون برور بلیکس» (براندائر) ازدواج می کند. این دو قرار است دانمار را به مقصد یک مزرعه ی دام پروری در آفریقای شرقی ترک کنند. چندی بعد در راه سفر به نایروبی و ملحق شدن به «بارون»، «کارن» با ماجراجویی انگلیسی به نام «دنیس فینچ هاتن» (ردفورد) آشنا می شود...

آقای سدریک براون که همسرش را به تازگی از دست داده است، مجبور است تا از هفت فرزند بسیار شلوغش به تنهایی مراقبت کند. او تصمیم می‌گیرد تا پرستاری را برای نگهداری از بچه‌ها استخدام کند. اما این کار آن طور که به نظر می‌رسد چندان ساده نیست. سرانجام، شانس با ظاهر شدن پرستاری به نام نانی مَکفی به سراغش می‌آید. زنی اسرار آمیز، با قدرتی جادویی و تنها کسی که از پس این هفت کودک بسیار شلوغ بر می‌آید و…

پس از مرگ امپراتور بدبین تیبریوس، کالیگولا، وارث او، قدرت را به دست می‌گیرد و امپراتوری را در مارپیچ خونین جنون و تباهی فرو می‌برد.