«بلانش دی بویس»، که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، پس از اخراج از مدرسهای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی کووالسکی» میآید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشتهٔ بلانش باخبر میشود و ...
نیویورك . « ج . ج . هانسكر » ( لنكستر ) ، روزنامه نگار معتبر و سرشناس ، كه از رابطهى خواهرش ، « سوزان » ( هریسن ) با « استیو » ( میلنر ) ، نوازندهى جوان و معصوم كلوبهاى شبانه راضى نیست ، یكى از پادوهاى مطبوعاتى به نام « سیدنى » ( كورتیس ) را مجبور مىكند تا براى « استیو » پاپوش درست كند .
دره ى پر بركت سالیناس كالیفرنیا ، سال 1917 . « آدم تراسك » ( ماسى ) ، زارع كاهوكار صادق و مذهبى ، دو پسر جوان دوقلو به نامهاى « كال » ( دین ) و « آرون » ( داوالوس ) دارد . اما « كال » ، غمگین و ناراحت ، مدام براى خودش و خانواده مشكل مى سازد .
ست گكو (جرج كلونی) و برادر كوچكترش (كوئنتین تارانتینو) پس از اینكه سرقت مسلحانه خونینی را در تگزاس انجام می دهند، تصمیمی دارند از مرز گریخته و وارد مكزیك شوند. آنها یك كشیش و دو فرزندش را گروگان می گیرند تا آنها را از مرز عبور دهند. آنها غروب آن روز و پس از عبور از مرز به یك كلوب می رسند كه افراد مشكوكی در آنجا هستند. آنها تصمیم می گیرند شب را در آنجا سپری كنند اما پس از مدتی پی می برند كه صاحبان آنجا عده ای خون آشام هستند و اکنون برای نجات جانشان بایستی با آنها مقابله كنند.