پیرمردی در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر میبرد. خانهی کوچک او در میان آسمان خراشهایی است که هر روز بلندتر میشوند و اکنون شهرداری میخواهد خانهی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانهاش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانهاش وصل کرده است به پرواز در میآید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش سالهی همسایه نیز با او همراه میشود و آنها در سفری به سرزمینی دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه میکنند.
ماجراهاى خانوادهاى روسى در جریان حملهى « ناپلئون » . در سال 1812 نیروهای ناپلئون بسیاری از منا طق اروپا را تحت کنترل خود در آورده بودن. روسیه یکی از محدود کشورهایی بود که هنوز فتح نشده… در این میان خانواده ای در روسیه وجود دارد که پدرشان میمیرد و ….
دو گرگ از دو قبیله متضاد طی اتفاقی در سرزمینی غریب گرفتار میشوند و با کمک هم سعی میکنند تا به زادگاهشان بازگردند. اما عشق همه چیز را دگرگون میسازد…