روزنامه نگارى به نام «مارچلو روبینى» ( ماسترویانى ) با نوشتن مطالب جنجالى و داستان رسوایى ها تأمین معاش مى كند. او در حالى كه جاه طلبى هاى ادبى نیز دارد در منجلاب جامعه ى فاسد رم گرفتار آمده و بى اعتنا به اصول اخلاقى مى كوشد تا خودش را پیدا كند.
«لِستر» نزدیک به 14سال است که برای مجلهای مطلب مینویسد. او که از شرایط شغلی خود ناراضیست در زندگی زناشویی و خانوادگی خود نیز دچار مشکل میباشد و نمیتواند با همسر و دخترش ارتباط برقرار کند. درحالیکه «لِستر» انگیزهاش را کاملا از دست داده، به صورت اتفاقی با دیدن دختری نوجوان به نام «آنجلا»، به او علاقمند شده و انگیزهای برای زندگی پیدا میکند.
یک نوازنده ساكسیفونی بنام «فرد مادیسون» در آیفون خانه اش میشنود که "دیک لورنت مرده است". این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. روزی همسرش بستهای حاوی یک کاست ویدئو در جلو خانه پیدا میکند، وقتی با هم به تماشای آن مینشینند نمای بیرونی خانه خود را مبینند. آن دو حدس میزنند که فیلم را یک بنگاه معاملات ملکی فرستاده است. بعدتر فیلمی دیگر پیدا میکنند که اینبار علاوه بر نمای بیرون، وارد خانه شده و آنها را خوابیده در اتاق خواب نشان میدهد. نگران از این موضوع، به پلیس آگاهی میدهند. ماموران پلیس ناتوان از حل معما از آنها می خواهند ضریب امنیتی خانه را بالاتر ببرند...
جکی براون مهماندار هواپیمایی است که پول های یک فروشنده اسلحه را جابه جا می کند. وی در یکی از ماموریت های خود توسط دو نفر از مامورین پلیس دستگیر می شود. آنها از وی می خواهند که با آنها همکاری کرده و باعث دستگیری فروشنده اسلحه و در نتیجه آزادی خود شود. جکی می داند که درصورت لو دادن حتی نام رئیس خود، زنده نخواهد ماند. در این میان با مکس چری آشنا می شود که ضمانت وی را برای آزادی از زندان بعهده گرفته است. حال جکی باید نقشه ای برای رها شدن از دست مامورین پلیس و فروشنده اسلحه بیابد.
جورج کلاهبردار حقه بازسرقت واقعا بزرگ را مدیریت می کند. او به همراه برادرش، کن، فعال حقوق حیوانات لکنت زبان دارد، ومعشوقهاش واندا و برادرش اتو، قاتل شبه روشنفکر سابق سیا، موفق به سرقت الماس ها و جواهرات به ارزش 13 میلیون پوند میشوند. سپس جواهرات و الماس سرقتی به خوبی در یک مخفیگاه نگهداری می شود و پس از آن جورج می خواهد بیشتر واندا را ببیند. اما جورج یک بار دیگر برمی گردد الماس و جواهرات ارزشمند را می گیرد، زیرا به اتو اعتماد ندارد. وقتی متوجه می شود که او تنها کسی نیست که از الماس ها خبر دارد، مشکلات پیش می آید...../. مترجم : eagle 5000