بندر پرل هاربر ، جنگ جهانى دوم . سرباز تازه وارد ، « رابرت ا . لى پرویت » ( كلیفت ) ، از بوكس حرفه‏اى بیزار شده است و حاضر نیست كه بار دیگر داخل رینگ برود . پس از این كه فرمانده جدید او « سروان هولمز » ( اوبر ) مى‏بیند « پرویت » به هیچ صورتى دیگر بوكس بازى نخواهد كرد به « گروهبان میلتن واردن » ( لنكستر ) دستور مى‏دهد تا با سپردن كارهاى پست او را اذیت و خوار و خفیف كند...

هنگامی که ژنرال اولری ، مالک یک ملک شکار در ایرلند جنوبی ، در یک تصادف کشته میشود ، تمام روستا عزادار وی شده. برادرزاده او ، جاسپر اولیری ، این ایالت را به دست می گیرد و به زودی نارضایتی همه را برمی انگیزد ، به استثنای سرنا مک گلوسکی ، که یک بچه است. روستاییان با هدایت تادی اوهگارتی ، قصد بیرون راندن جاسپر را دارند. آنها برای این منظور از مناسبت "شب اولری" استفاده کرده ، وهنگامی که شبح اولی در سالن ها راه می رود ، از این موقعیت سو استفاده میکنند قافل از اینکه.