بری بنسون به تازگی از دانشکده فارغ‌التحصیل شده و چشمش به واقعیت‌های حرفه‌ای و تنها انتخابش باز می‌شود: "ساختن عسل". در سفری اختصاصی به بیرون از کندو، بری توسط ونسا که یک گلفروش در نیویورک سیتی است از مرگ نجات پیدا می‌کند. با گسترش رابطه، این دو متوجه می‌شوند که در حقیقت این آدم‌ها هستند که عسل می‌خورند و تصمیم می‌گیرد که از آدم‌ها شکایت کند.