در سال هزار و نهصد و چهل و دو فرانسه،. «فیلیپ گربیر» مهندسی ست که یکی از سران انقلاب فرانسه محسوب می شود. اما فردی خائن او را لو می دهد , اکنون او در یک کمپ زندانی ست، با این حال تصمیم به فرار دارد...
شاهزاده «آن»، مشغول سفر به کشورهای مختلف اروپایی است و در آخرین سفرش، به کشور ایتالیا و شهر رُم وارد میشود. او از برنامههای روزانه، کاملا خسته شده و دوست دارد یک زندگی پر از شور و شوق را تجربه کند. همین انگیزه باعث میشود، شبانه، قصر را ترک کرده و بیخبر وارد شهر رُم شود.
یک جوان یهودی وانمود می کند که ایرانی است تا از اعدام در اردوگاه کار گریز کند.
مامور بازنشته سیا به دست خلافکاران چینی افتاده که توسط اسقفی که اورا آموزش داده است اجیر شده است و سعی دارد از چنگ آنها فرار کند