در دوران جنگ جهانی دوم، دو زندانی آمریکایی درحالیکه سعی داشتند از بازداشتگاه 17 فرار کنند، کشته می‌شوند. همین اتفاق باعث می‌شود زندانی‌های دیگر، به وجود یک خبرچین در بین خودشان پی ببرند و فردی به نام «سِفتون» که در بازداشتگاه، بازار سیاه به راه انداخته، مضنون اصلی این جریان می‌باشد.

«سندی» و «دنی» در تعطیلات تابستانی عاشق یکدیگر می شوند، و بعد از آن در فصل مدارس می فهمند که هردو در یک دبیرستان هستند...

زندانی ایالتی نزدیک مرز کانادا، سال 1935. «بابی» قاتلی روان پریش که قرار است اعدام شود، دو تبهکار خرده پا - «ند» (دنیرو) و «جیم» (پن) - را مجبور می کند تا در برنامه ی فرار با او هم راه شوند. بعدتر در شهری کوچک «ند» و «جیم» به جای دو کشیش اشتباه گرفته می شوند...

زنی ثروتمند و یک پزشک قصد ازدواج دارند اما تا زمانی که شرایط توسط خانواده های آنها مهیا نشود موفق به اینکار نمی شوند و...