دو دختربچه به همراه پدرشان به خانهای در دهکده نقل مکان میکنند تا به مادر بیمارشان نزدیکتر باشند. آنها در جنگلهای نزدیک دهکده موجوداتی سحر آمیز بنام «تو تو رو» را پیدا میکنند و خیلی زود با آنها دوست میشوند.
آنا دختر تنهایی است که از خانواده خودش دور شده و به نورفولک فرستاده شده تا با خانواده پیر خانم و آقای پگ زندگی کند. او هیچ دوستی ندارد. یک روز بر روی تپههای شنی دختری بنام مارنی را ملاقات میکند، کسی که ظاهرش با باطنش تفاوت دارد و…
«اسپیریت»، کره اسب نری است که در غرب بکر و دستنخورده به دنیا آمده؛ مادرش عاشق او است و نزد گلهٔ اسبهای وحشی که با آنها به اینسو و آنسو میدود، بسیار عزیز است. یک شب کاشفانی که به آن منطقه آمدهاند، او را اسیر میکنند و به سواره نظام آمریکا که در حال پاکسازی منطقه برای کشیدن خط آهن هستند میفروشند…
جیم نقشهای پیدا میکند که مسیر رسیدن به سیارهی گنج را نشان میدهد و برای رسیدن به جزیره به خدمهی کشتی فضایی و کاپیتان آملیا که درصدد دست یافتن به سیارهی گنج هستند، میپیوندد. جیم پس از چندی با جان سیلور دوست میشود که در آشپزخانهی کشتی مشغول به کار میشود اما جان یک روبات دزد دریایی است که در کشتی شورشی بزرگی به راه میاندازد.…
ری میکوشد تا اختراع عظیمی که توسط پدربزرگ او انجام شده، به نام گوی بخار، در اختیار بنیاد اهریمی اوهارا قرار نگیرد اما…
مرد جوانی میفهمد که برای تضمین بقای بشریت بایستی یک کشتی زمینی پنهان را بیابد، قبل از اینکه بدست گونههای بیگانه دشمن بیافتد…