در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…
جولین دندیو در مونتوبان در سال 1944 در یک جراح در بیمارستان محلی. او از فرماندهی ارتش آلمان به مونتوبان خبر می دهد که دوستش فرانکوئیس را به رانندگی همسر و دخترش در