سم کلیری سیزده ساله مشکوک است که همسایه مرموز گوشهنشین او آقای اسمیت در واقع همان حامی آتش به اختیار افسانهای است که 20 سال پیش گزارش شده بود مرده است. در حالی که جنایت در حال افزایش است و شهر در آستانه هرجومرج قرار دارد، سم آن را رسالت خود قرار میدهد تا همسایهاش را مجاب کرده که برای نجات شهر از خفا در بیاید.