دو پسر غیر قابل کنترل که در حومه توکیو زندگی می‌کنند، مصمم هستند تلویزیون داشته باشند تا بتوانند کشتی و بیسبال تماشا کنند. پدرشان که پیش‌بینی می‌کند «تلویزیون ۱۰۰ میلیون احمق تولید می‌کند» امتناع می‌کند و وقتی به آنها گفته می‌شود که ساکت شوند، پسرها فرمان را به معنای واقعی کلمه پذیرفته و برای همیشه زیپ دهان‌شان را می‌بندند.

یک ملکه مدرسه خلع شده در یک دبیرستان خصوصی اعیانی با یک دانش آموز جدید بی‌ادعا یک معامله مخفی را می‌پذیرد تا از دشمنان یکدیگر انتقام بگیرند.