ری میکوشد تا اختراع عظیمی که توسط پدربزرگ او انجام شده، به نام گوی بخار، در اختیار بنیاد اهریمی اوهارا قرار نگیرد اما…
"اوبرست اشتاینر"، فرمانده یک گروه چترباز آلمانی در ماموریتی پنهانی به انگلیس فرستاده می شود تا "وینستون چرچیل" را ربوده و به برلین ببرند...
«جک اسپارو» و «باربوسا» که به دنبال یافتن چشمهی جوانی هستند، در میابند که «سیه ریش» و دخترش نیز در جستجوی همان چشمهاند.
آلیس دوباره به سرزمین عجایب باز میگردد و در زمان سفر میکند تا بتواند جان مد هتر را نجات دهد…
دختر یتیمی به نام «لایرا» که نزد عمویش «لرد عزرییل» در محیطی دانشگاهی زندگی می کند، از مدیر دانشکده قطب نمایی زرین هدیه می گیرد که حقیقت را به او نشان می دهد. در میهمانی که به افتخار ورود «ماریزا کالتر» حامی دانشگاه برپا شده، «کولتر» از رئیس دانشکده درخواست می کند تا لایرا را به عنوان دستیار در اختیار او بگذارد. همزمان یکی از دوستان لایرا به نام «راجر» ناپدید می شود. لایرا شایعاتی مبنی بر دست داشتن شورای عالی در این کودک ربایی شنیده و زمانی که با پیشنهاد مشکوک خانم کالتر مبنی بر سفر به شمال با کشتی پرنده او دریافت می کند، بلافاصله می پذیرد. چون شنیده ها حاکی از آن است که بچه های دزدیده شده در مکانی مخفی در قطب شمال نگهداری می شوند...