هیولاها تصمیم میگیرند برای تامین برق موردنیاز شهر، کودکان را بترسانند و از صدای جیغ آنها برق تولید کنند. هیولاها از برخورد با کودکان وحشت دارند، اما یک روز به طور اتفاقی یکی از کودکان وارد دنیای هیولاها میشود و...
«مارتی مک فلای» که به تازگی از گذشته برگشته دوباره توسط «دکتر امت» به اینده فرستاده میشود تا از به زندان افتادن پسرش در اینده جلوگیری کند اما متاسفانه اوضاع خراب تر میشود...
«مری پاپینز» (اندروز) با چتری از ابرها پایین می آید تا نگه داری از «جین» (دوتریس) و «مایکل» (گاربر)، بچه های آقا و خانم «بنکس» (تاملینسن و جانز) را به عهده بگیرد. اما او یک پرستار بچه ی معمولی نیست...
در سال ۱۹۹۵ «مارتی مک فلای» یک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دریافت میکند، و محتویات نامه به مارتی کمک میکند که ماشین زمان را پیدا کند. مارتی با استفاده از ماشین زمان به غرب قدیم میرود و توجه میشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است و ...
بریجت جونز بی نظم با یک وکیل دزد ملاقات می کند و خیلی زود وارد دنیای نقایص او می شود.
مانی، دیگو و سید درمی یابند، که عصر یخبندان رو به اتمام است و برای همین، با حیوانات دیگر برای رفتن به اراضی مرتفعتر، همراه میشوند. اما…
- حرفه ای ها یک روز صبح به دست می آیند دوباره اقدام کن ریگز و مورتاگ تماس گرفتند: بمبی در خانه ای پیدا شد. هنگامی که به آنجا می رسد، ریگز معتقد است که می تواند بمب را به تنهایی خنثی کند و از صبر کردن برای جزئیات امنیتی خودداری می کند. مدت کوتاهی پس از آن، خانه به آوار و خاکستر تبدیل می شود. به عنوان مجازات، این دو باید به گشت زنی بروند و به سرعت با توطئه بعدی برخورد کنند. به زودی مشخص می شود که آنها باید در صفوف خود تحقیق کنند، زیرا ظاهراً افسران پلیس در تجارت غیرقانونی اسلحه مشغول هستند. آنها توسط پلیس زن زیبا برای "امور داخلی" لورنا کول حمایت می شوند. مترجم : shabnam_05