"تاکاتوشی" یک دانشجوی هنر است که در دانشگاهی واقع در شهر کیوتو مشغول به تحصیل میباشد. او در قطاری که هر روز برای رفتن به دانشگاه سوارش میشود با دختری به نام "امی فوکوجو" برخورد میکند و در نگاه اول عاشقش میشود. آنها پس از آشنایی، شروع به قرار گذاشتن و سپری کردن روزهای خوشی در کنار هم میکنند، تا اینکه "امی" رازش را برای او فاش میکند...
در دنیای پس از آخرالزمانی که شهرها بر روی چرخ های خود سوار می شوند و برای زنده ماندن از یکدیگر مصرف می کنند ، دو نفر در لندن ملاقات می کنند و سعی می کنند جلوی توطئه را بگیرند.
زنی افغان به نام "نفس"، اکنون به کانادا گریخته و به عنوان خبرنگار مشغول به کار است، او باید هم زمان با آخرین کسوف قرن بیستم خود را به قندهار برساند تا خواهر فلج خود را که می خواهد به سبب اوضاع حاکم بر کشور خودکشی کند، نجات دهد.