وقتی دانیل پلانیو اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب، دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را می گیرد و به آنجا می رود تا شانسش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. دنیل که از کودکی تجربه‌های بدی با زندگی و انسان‌ها داشته، رفته‌ رفته از نوع بشر تنفر پیدا کرده و قصد دارد با به دست آوردن ثروتی کلان زندگی‌ای ترتیب دهد تا دیگر به نوع بشر و تعامل با آن نیازی نداشته‌ باشد. با وجود این طرز فکر، او به پسرخوانده‌ای که دست تقدیر بر سر راهش قرار داده و دنیل ابتدا از او در جهت دروغ خانواده‌دار بودن و برای تسهیل مذاکرات تجاری‌اش استفاده می‌کند دل می‌بندد. این پسرخوانده ناسپاس از آب در می‌آید و دنیل در تجربهٔ دیگری با شخصی روبرو می‌شود که خود را به دروغ، برادر گمشده‌ای از او معرفی می‌کند. این بار هم دنیل به نوع بشر شانس دیگری می‌دهد و به این “برادر” دل می‌بندد. بعداً او متوجه این دروغ نیز می‌شود و وی را می‌کشد. هر تجربه بد او را خشن‌تر می‌کند تا جایی‌ که دیگر از رنجاندن فجیع ناسپاسان و کشتن ریاکارانی که به سراغش می‌آیند ابایی ندارد و فیلم پایان خونینی دارد…

«کوری» (دلون) پس از پنج سال حبس از زندان آزاد می شود. کمی بعد او با «ووگل» (ولونته)، خلافکار فراری، و «ژانسن» (مونتان)، پلیس سابق الکلی و تیراندازی چابک دست هم راه می شود. آنان با موفقیت چهار میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایش شان می دزدند و در این جا متوجه می شوند که مال خرشان معامله را برهم زده است...

« دكتر بن مكنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) كه همراه پسر كوچك‏شان براى گذراندن تعطیلات به مراكش رفته‏اند ، شاهد قتل یك مأمور مخفى فرانسوى مى‏شوند كه پیش از مرگش به « بن » مى‏گوید جاسوسان مى‏خواهند یك سیاستمدار خارجى را در آلبرت هال بكشند . جاسوسان براى ساكت نگه داشتن آنان پسرشان را مى‏ربایند و زن و شوهر در تعقیب‏شان به لندن مى‏روند .

پاریس، قرن هفدهم. «سیرانو دوبرژراک» (دوپاردیو)، شاعر و فیلسوفی است که دماغ بسیار بزرگی دارد و به همین دلیل نمی تواند علاقه اش را به دختر عمویش، «روکسان» (بروشه) ابراز کند.«کریستیان» (پرز) هم که به «روکسان»علاقه دارد، از «سیرانو» می خواهد تا از طرف او برای «روکسان» نامه هایی عاشقانه بنویسد...

ک تک‌تیرانداز ماهر برای مدتی است که در آرامش زندگی می کند ، تا اینکه از یک پاپوش برای کشتن شخصی سرشناس مطلع می شود. اکنون او که متهم اصلی پرونده شناخته شده است ، تصمیم می گیرد رد قاتل اصلی را بگیرد و دست عاملان اصلی را رو کند و…

پلیس سابق، «برایان او کانر»، به خاطر فراری دادن دوست متهمش، دستگیر می‌شود. اکنون به او فرصتی داده شده تا پلیس از مجازاتش چشم پوشی کند. او باید همراه یکی از دوستان قدیمی‌اش، به پلیس در دستگیری یک وارد کننده مواد مخدر کمک کند.

«جان کروگر» (شوارتسنگر) مأمور عالي رتبه ي برنامه ي محافظتي از «شاهدان» در امريکاست. وظيفه وکار او پاک کردن گزارش هاي مربوط به شاهدان است و با هر کس که بخواهد به آنان دست درازي کند، در مي افتد.