«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
زندگی و برنامههای ادموند دانتس برای ازدواج با مرسدس زیبا زمانی که بهترین دوستش، فرناند، او را فریب میدهد، از هم میپاشد. پس از گذراندن ۱۳ سال رنج و عذاب در زندان، دانتس با کمک یک زندانی دوست فرار میکند و نقشه انتقام خود را میکشد و هوشمندانه خود را در بین اشراف فرانسوی جا میکند.
هنگام اسارت « ریچارد شیردل » ( هانتر ) به دست اتریشى ها ، شاهزاده ى خبیث ، « جان » ( رینز ) خود را فرمانرواى انگلستان اعلام مى كند. شوالیه اى به نام « رابین هود » ( فلین ) حاضر نمى شود تن به حكومت او بدهد و با یارانش در جنگل شروود علیه شاه غاصب و عمالش شورش مى كند...
ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد...
کاپیتان باربوسا و الیزابت سوآن و ویل ترنر برای نجات جک اسپارو و مروارید سیاه به سنگاپور میروند این در حالی است که آنها برای نجات کاپیتان جک اسپارو باید یک دزد دریایی چینی را پیدا کرده و نقشه دریایی که محل کاپیتان جک را نشان میدهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعی به نام برادران وارد داستان میشوند که باعث پیروزی دزدان دریایی کارائیب در مقابل کمپانی هند شرقی میشوند و ....
در سال ۱۸۲۰، پسر یک نجیب زاده کالیفرنیایی از اسپانیا به خانه خود بازمی گردد اما متوجه می شود که سرزمینش تحت دیکتاتوری سختی قرار گرفته است. از یک سو او خود را به عنوان مردی احمق جلوه داده در حالیکه در طرف دیگر او مبارز نقابدار "زورو" است...
شاهزاده خانم مارگارت به جای ازدواج با مردی که پدرش او را نامزد کرده با عشق حقیقی مسافرت میکند . در دریاهای بزرگ کشتی او بوسیله دزدان دریایی مورد حمله قرار میگیرد کسانی که هویت و نقشه او را میدانند و قصد دزدیدن او را دارند .
«دون دیه گو د لاوگا» یا همان «زورو» (هاپکینز)، پس از قتل همسر و تصاحب دخترش، «النا» به دست دشمن و رقیبش، «دون رافائل مونته رو» (ویلسن)، میخواهد از او انتقام بگیرد. پس از تحمل بیست سال زندان، قهرمان افسانهای یک جوان گم نام و کم تجربه به نام «الخاندرو موری یتا» (باندارس) را تربیت میکند تا با «مونته رو» رو به رو شود.
سال ۱۸۵۰ است و مردم کالیفرنیا مبارزاتی را راه انداختهاند تا به ایالات متحد بپیوندند. «دون آلخاندرو د لا وگا» (باندراس) از توطئهای باخبر شده که تعدادی از ثروتمندان اروپایی از آن حمایت مالی میکنند تا جلوی «ایالت» شدن کالیفرنیا را بگیرند و از این رو به نظر میرسد که شخصیت پنهانش، «زورو»، باید دوباره وارد میدان شود...
"مرگان آدامز" و برده اش "ویلیام شاو" در سفری برای بدست آوردن سه قسمت یه نقشه گنج هستند.متاسفانه قسمت آخر در دستان عموی قاتل اوست. و...