در شهر هالوین که کار تک تک شهروندان آن‌ها ساختن شوخی‌های ترسناک مخصوص شب هالوین است، جک که پادشاه کدوتنبل‌های ترسناک و شوخی‌ساز محبوب شهر است از یکنواختی هالوین احساس خستگی می‌کند و هنگامی که تصادفا وارد شهر مخصوص عید خوش کریسمس می شود، با استفاده از ایده‌های عجیب، تصمیم می‌گیرد که کریسمس و هالوین را با هم پیوند بزند. او بابانوئل را می‌رباید و خودش را به جای او می‌گذارد…

پسر بچه ای به نام «کوین» (کالکین)، به دلیل شیطنت هایش، شب پیش از سفر خانواده اش برای تعطیلات کریسمس، تنبیه می شود تا در اتاق زیر شیروانی بخوابد، و او هم پیش از خواب آرزو می کند که تمام اعضای خانواده اش ناپدید شوند. صبح روز بعد، همه «کوین» را فراموش می کنند و به سفر می روند و وقتی متوجه نبود او می شوند که دیگر دیر شده است.