این فیلم داستان شاهزاده‌ای به نام جودا بن‌هور- است که ناجوانمردانه به جرم سوءقصد به جان فرستاده سزار، توسط دوست رومی‌اش دستگیر و به بردگی و بندگی فرستاده می‌شود و دیگر اعضای خانواده‌اش هم به سیاهچال فرستاده می‌شوند. او پس از عبور از ماجراهای بسیار به موطن خویش بازمی‌گردد تا انتقام گیرد و خواهر و مادرش را رهایی بخشد…

شرک غولی است که در یک جنگل سرسبز در آرامش و سکوت زندگی می‌کند، تا اینکه مأموران پادشاه به منطقه‌ای نزدیک او می‌آیند و از مردم چیزهای عجیبشان می‌خواهند، پیرزنی الاغش را می‌دهد و ادعا می‌کند ...

شرک و فیونا به فارفاراوی می‌روند تا خبر خوشحال کننده‌ی ازدواج شان را به پدر و مادر فیونا که شاه و ملکه‌ی آن سرزمین بودند بدهند. اما وقتی همه می‌فهمند که فیونا با یک دیو ازدواج کرده است بسیار ناراحت می‌شوند. در این میان پرنس چارمنیگ که قرار بود طلسم فیونا را بشکند بیش از همه ناراحت می‌شود. درنتیجه گربه چکمه پوش را استخدام می‌کنند تا شرک را از بین ببرد ولی…

تک‌شاخی به ناگاه درمیابد آخرین بازمانده از این نوع است و چون نمی‌تواند این موضوع را باور کند در جستجوی دیگر تک‌شاخ‌ها برمی‌آید و در این راه اتفاقات گوناگونی برایش رقم می‌خورد.

برای نجات پادشاهی خود از ارتش مردگان، گروهی از جنگجویان باید در سرزمین‌های ممنوعه سفر کنند و با جانورانی ترسناک که فرمانروایی تاریک را خانه خود می‌نامند مبارزه کنند.

جان برای زندگی به شهر لندن مهاجرت می‌کنند و گارفیلد نیز به همراه آن‌ها عازم این شهر می‌شود. در این میان یک پیرزن ثروتمند تمام دارایی خود را به گربه‌اش «پرنس ۱۲» می‌بخشد. این امر حسادت تنها وارث او «لرد دارگیس» را بر می‌انگیزد. به همین دلیل «لرد دارگیس» درصدد قتل «پرنس ۱۲» برمی‌آید و او را در درون رودخانه می‌اندازد. در همین حال گارفیلد و ادی به گشت و گذار در خیابان‌های لندن مشغولند. درنهایت، طی حادثه‌ای گارفیلد و پرنس جا به جا می‌شوند و گارفیلد به سمت قلعه و در واقع به سوی خطر روان می‌شود…