وقتی عشق اول یک زن به‌طور ناگهانی وارد زندگی او می‌شود، رابطه او با یک جراح مغز و اعصاب جذاب، اما بدرفتار به هم می‌خورد و او متوجه می‌شود که باید یاد بگیرد که برای انتخابی غیرممکن برای آینده‌اش به قدرت خود تکیه کند.

تحلیل گر سابق سیا، «جک رایان» (فورد) که همراه همسر و دخترش برای تعطیلات به لندن رفته، در جریان یک درگیری خیابانی یکی از تروریست های ارتش آزادیبخش ایرلند را به قتل می رساند و پس از بازگشت به امریکا، هدف انتقام سازمان قرار می گیرد.

«هلن لایل» (مدسن)، دانشجوی دکترای رشته ی مردم شناسی که پایان نامه ی تحصیلی اش درباره ی افسانه ی جانی مرموزی معروف به «آبنبات فروش» و جنایت های او در حدود سال 1890 است، با وقوع یک رشته قتل های همانند در ناحیه ی جنایت خیز کابرینی گرین شیکاگو، به آن جا می رود و گفته های اهالی منطقه را مبنی بر این که این جنایات را «آبنبات فروش» مرتکب شده، منطقی می یابد.

بیهتر، که از عشق ناامید است، عدنان، یک مرد مسن ثروتمند و مورد احترام را راهی برای خروج از باور رایجی می‌بیند که جامعه و مادر مادی‌گرایش به او داده‌اند. اما به‌زودی متوجه می‌شود که از توجه او راضی نیست و نیازهای دیگری دارد.