"اُ دای سو" مرد میان سالی است که در یک روز بارانی ربوده می‌شود و در مکانی به مدت ۱۵ سال زندانی می‌شود. پس از آزاد شدن تصمیم می‌گیرد که دلیل ربوده شدنش را کشف کند و از شخصی که این کار را کرده است انتقام بگیرد و... نام این فیلم در زبان فارسی به اشتباه "پیر پسر" و "پسر پیر" ترجمه شده که عنوان درست آن "رفیق قدیمی" و یا "همکلاسی قدیمی" است.

راجر تورنهیل (گرانت) مدیر تبلیغاتی موفق اما خودخواه، روزی با مأموری مخفی بهنام «جرج کاپلان» اشتباه گرفته میشود. اشتباهی که منجر به کشانده شدنش به دنیائی از مخاطرات و دسیسه ها شده و او را وا میدارد برای حفظ جان خود ـ در حالی که به پلیس هم نمیتواند متوسل شود ـ تمام کشور را زیر پا بگذارد. در طول این مسیر رهآورد او عشقی تازه به زنی به نام «ایوکندال» (سینت) است.

«مارتی مک فلای» که به تازگی از گذشته برگشته دوباره توسط «دکتر امت» به اینده فرستاده میشود تا از به زندان افتادن پسرش در اینده جلوگیری کند اما متاسفانه اوضاع خراب تر میشود...

در سال ۱۹۹۵ «مارتی مک فلای» یک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دریافت میکند، و محتویات نامه به مارتی کمک میکند که ماشین زمان را پیدا کند. مارتی با استفاده از ماشین زمان به غرب قدیم میرود و توجه میشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است و ...

میلیونری خبیث معروف به «گلدفینگر» (فروبه)، به همراه گروهی از تبهکاران بین المللی از جمله «پوسی گالور» (بلکمن)، با طرح نقشه ای هوشمندانه قصد سرقت خزانه ی طلای «فورت ناکس» را دارد. اما «جیمز باند» (کانری) موفق می شود نقشه های او را عقیم بگذارد...

سازمان بین‏ المللى تبهكاران معروف به «اسپكتر» قصد پیدا کردن یک ماشین رمزگشایی روسی را دارد، و «جیمز باند» باید قبل از این سازمان، ماشین را پیدا کند. او در حالی که در یک رابطه عشقی با دختری روسی بنام «تاتیانا رومانوف» شده، به استانبول می رود و در همین حین مامورین سازمان اسپکتر نیز به دنبال او هستند...

« جیمز باند » ( كانرى ) براى تحقیق درباره‏ى قتل یكى از مأموران سازمان جاسوسى انگلستان به جاماییكا فرستاده مى‏ شود. در آن جا متوجه دخالت « دكتر نو » ( وایزمن ) مرد متنفذ و مرموز منطقه در این جریان و ارتباط او با سازمان تبهكارى بین‏ المللى « اسپكتر » مى‏ شود...

«جیمز باند» (مور) و یک جاسوسه ی روسی «سرگرد آنیا آماسووا» (باخ)، برای مقابله با نقشه های «کارل استرومبرگ» (یورگنس)، روان پریش که قصد نابودی جهان را دارد، هم راه می شوند. «استرومبرگ» دستیار دو متر و بیست سانتیمتری دندان فولادی اش، «کوسه» (کیل) را به مصاف «باند» می فرستد...

بمب افکن نیروهای ناتو، حامل سلاح های هسته ای، ربوده می شود. «جیمز باند» (کانری) پس از ماجراهایی در می یابد که «امیلیو لارگو» (چلی) مرد شماره ی 2 سازمان «اسپکتر»، مغز متفکر این جریان است. «باند» آرام آرام با «لارگو» و محبوبه اش، «دومینو» (اوژه) رابطه برقرار می کند...

«جیمز باند» (لازنبی) در پی سازمان بین المللی جنایی اسپکتر به سواحل پرتغال می رود و در آ نجا مانع خودکشی دختری به نام «تریسی» (ریگ) می شود.وقتی رئیسش، «ام» (لی) او را به لندن احضار می کند، مأموریتش در یافتن «بلوفلد» (ساوالاس)، سر دسته ی اسپکتر، نیمه کاره می ماند...

در قسمت دوم فیلم، افراد گروه که دیگر دزدی را کنار گذاشته و اکنون با پول هنگفتی که نصیبشان شده، زندگی راحت و مجللی دارند، لو می‌روند. تری بندیکت به سراغ تک تک آنها می آید و تهدید می کند که باید تمام پول های دزدیده شده را، به اضافه بهره این سالها، ظرف دو هفته به او پس دهند در غیر صورت با سرنوشت بدی روبرو خواهند شد. دنی اوشن و یارانش برای پس دادن پول های بندیکت عازم سه شهر آمستردام، رم و پاریس می شوند تا سه دزدی بزرگ دیگر را که با دقت طراحی کرده‌اند، عملی کنند. از سوی دیگر، دزد حرفه ای دیگری با عنوان روباه شب هم به رقابت با اوشن و گروهش وارد ماجرا شده تا مقام ماهرترین دزد جهان را به خود اختصاص بدهد و….

سازمان بین المللی جنایی، اسپکتر، به دنبال راه انداختن جنگ جهانی سوم است. اما «جیمز باند» (کانری) وارد عمل می شود و خیلی زود مرکز فرماندهی دشمن در اطراف آتشفشان خاموشی را شناسایی می کند...

در جریان غرق شدن یک کشتی انگلیسی بر اثر برخورد با مین در سواحل یونان، دستگاهی سری که تنها وسیله ی مخابره ی فرمان «آتش» به زیردریایی های مجهز به موشک های دوربرد نیروی دریایی انگلستان است، مفقود می شود. «جیمز باند» (مور) در مأموریتش برای یافتن دستگاه، درگیر رقابتی سخت با جاسوسان روسی می شود.

«جیمز باند» (مور) مأموریت پیدا می کند تا با «مستر بیگ» (کوتو) مبارزه کند. «مستر بیگ» قصد دارد اعتیاد به هرویین را گسترش بدهد و نیمکره ی غربی کره ی زمین را تحت اختیار خود درآورد...

«جیمز باند» (مور) مأموریت می یابد تا برای تحقیق درباره ی فعالیت های غیرقانونی مرد متنفذ و مرموزی به نام «اسکارامانگا» (کریستوفر لی) به شرق دور برود...

جیگساو ناپدید شده است. همراه با شاگرد جدیدش آماندا، عروسک‌گردان بازی‌های بی‌رحمانه و پیچیده‌ای که جامعه را به وحشت انداخته و پلیس را گیج کرده است، بار دیگر از دستگیری قسر در رفته و از نظرها دور شده است. در حالی که کارآگاه شهری در تلاش است تا او را بیابد، دکتر لین دنلون و جف رینهارت نمی‌دانند که در شرف تبدیل شدن به آخرین مهره‌های صفحه شطرنج شریرانه او هستند.

«جیمز باند» (کانری) با پی گیری ماجرای قاچاق الماس در می یابد که دشمن دیرین، «بلوفلد» (گری) می خواهد با الماس، لیزر غول آسایی بسازد و پس از فرستادن آن به فضا، شهر واشینگتن را نشانه بگیرد...

یک نظامی شورشی و نیمه دیوانه ی روسی به نام «ژنرال اورلوف» (برکوف) که نقشه ی آغاز جنگ جهانی سوم را در سر می پروراند، هدفش منفجر کردن بمبی اتمی در یک پایگاه هوایی آمریکا در آلمان غربی و زمینه سازی برای آغاز جنگ است. «جیمز باند» (مور) نیز برای خنثی ساختن این توطئه وارد عمل می شود...

جیگسا و شاگردش آماندا مرده‌اند. حال، در پی خبر قتل کارآگاه کری، دو تحلیلگر با تجربه اف‌بی‌آی به نام‌های مامور استراهم و مامور پرز به محیط وحشت‌زده می‌آیند تا به کارآگاه با سابقه هافمن در وارسی آخرین بازمانده‌های رعب‌آور جیگسا و قرار دادن تکه‌های معما کنار هم کمک کنند. با این حال، وقتی فرمانده گروه ضربت به‌نام ریگ ربوده شده و وارد یک بازی می‌شود، آخرین پلیسی که تماسی با جیگسا نداشته، تنها نود دقیقه فرصت دارد تا با غلبه بر مجموعه‌ای از تله‌های دیوانه‌وار، دوست قدیمی‌اش را نجات دهد یا با پیامدهای مرگباری مواجه شود.

یک سفینه ی فضایی هنگام پرواز آزمایشی ربوده می شود. «جیمز باند» (مور) در مأموریتش برای یافتن ردی از سفینه، متوجه یک مرکز تحقیقات فضایی می شود در می یابد که این مرکز در اصل پوششی برای اعمال خلاف نابغه ی خبیثی به نام «هوگو دراکس» (لونسدال) است...