پدر ژپتو به همراه یک گربه و ماهی، با درست کردن اشیاء چوبی امرار معاش میکند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور میکند که کودکی دارد. فرشتهای مهربان وقتی متوجه آرزوی قبلی پیرمرد میشود با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده میکند. مدتی میگذرد، پدر ژپتو پینوکیو را مثل تمام کودکان به مدرسه میفرستد. پینوکیو در راه مدرسه چون وارد دنیای جدیدی شده بود و با چیزی آشنایی نداشت گول روباه مکار و گربه نره را میخورد و …
فرماندار و همسرش پس از مدتها صاحب دختری میشوند و نام او را «فلیسیتی» میگذارند. هفت روز پس از تولد نوزاد جشن بزرگی بر پا میشود. در این جشن پریهای مهربان شرکت میکنند تا هر یک به نوبه خود هدیهای به او بدهند. ولی در ادامه داستان شاهزاده خانم قصه بر اثر جادو و طلسم یک جادوگر بدطینت به خواب فرو میرود...