«سی.سی. بکستر» یک کارمند ساده است که در شرکت بیمه کار می‌کند. او برای بهتر شدن شرایط کاری و پیشرفت در آن، آپارتمان خود را در اختیار رؤسای بخشهای مختلف شرکت می‌گذارد تا آنها با معشوقه‌هایشان، ساعاتی را در آنجا مشغول باشند.

یک پسر کوچولو پس از اتمام نقاشی یک بادبادک بر کف خانه، خانه را با قوطی‌های خالی آبجو پر می‌کند. سپس با استفاده از قوطی‌ها یک هرم درست می‌کند، ولی در نهایت آن هرم سقوط می‌کند و رول‌های قوطی از بالا به پایین می‌ریزند. در طبقه زیرین یک پیرزن دائم‌الخمر در حال تماشای یک سریال احساساتی از تلویزیون است. آن زن مادر آن پسر کوچولو است که پسرش را «کدو» صدا میزند...

شهری در دنیای آینده ای تاریک و آشفته. قصابی (دریفوس) با کشتن شاگردانش و فروش گوشت آنان به مشتریان تأمین معاش می کند. «لوییزون» (پینون)، دلقک بی کار که تازه استخدام شده، قرار است قربانی جدید او باشد. اما «ژولی» (دونیاک)، دختر قصاب به «لوییزون» دل می بندد و او را از خطر آگاه می کند...