سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...

«ایوان» (دوبرونراووف) و برادر بزرگ‌ترش، «آندری» (گارین)، به اتفاق مادرشان (ودووینا) در آبادی کوچکی در شمال روسیه زندگی می‌کنند. پدرشان (لاوروننکو) که آنان چندان خاطره‌ای از او ندارند، بی خبر به خانه باز می‌گردد و برادرها را به سفری می‌برد...

«ماکس کیدی» (دنیرو) چهارده سال پیش به خاطر آزار و اذیت دختری شانزده ساله به زندان افتاده است. او پس از آزادی، برای انتقام سراغ «سام بودن» (نولتی)، وکیل دادگستری، می رود...

پس از ۱۷ سال حبس، مایکل مایرز که اکنون مردی بالغ و خیلی خطرناکتر است از آسایشگاه روانی (جایی که از ۱۰ سالگی محبوس بوده است) فرار می‌کند و بلافاصله به هادونفیلد باز می‌گردد جایی که می‌خواهد خواهر کوچکترش، لاری، را پیدا کند. هر که از سر راه او رد شود در خطری مرگبار است.