ویل لاکهارت پس از تحویل وسایل، درگیر وقایع کورونادو ، یک شهرمنزوی غربی می شود. او به ویژه با واگومن ها ، یك خانواده با نفوذ درگیر است ، و تحقیقات برای كسی كه اسلحه های خود را به آپاكاهای محلی می فروشد ، آغاز می كند ، فقط برای پیدا كردن آن پسر قدرتمندترین مرد منطقه است. در این مرحله است که مشکلات او آغاز می شود.

پس از انقلاب مکزیک در سال 1917. »گرانت« (بلامی)، مزرعه دار میلیونر امریکایی، چهار حرفه ای به نام های »فاردن« (ماروین)، »دالوورت« (لنکستر)، »ارنگارت« (رایان) و »جیک« (استرود) را اجیر می کند تا همسر مکزیکی اش، »ماریا« (کاردیناله) را که »راسا« (پالانس)، سر دسته ی راهزنان او را ربوده، نجات دهند.

سال 1901. «جان برنارد بوکس» (وین)، معروف به «تیرانداز»، وارد شهر کارسن سیتی ایالت نوادا می شود و به سراغ دوست قدیمی اش «دکتر هاستتلر» (استوارت) می رود. اما دکتر خبر خوبی برای او ندارد و می گوید که «بوکس» به سرطان مبتلاست و چند هفته ی دیگر بیش تر زنده نمی ماند...

هفت دلاور دوباره برگشته اند و این بار یک مکزیکی زورگوی دیگر بر دهکده فرمانروایی می کند تا اینکه آنها تصمیم می گیرند گروهی از مردان دلاور را جمع کرده و با انها مبارزه کنند فرماندهی این گروه باز هم برعهده یول براینر (کریس) است تا با این آشوبگران مبارزه کنند ...