«اسپیریت»، کره اسب نری است که در غرب بکر و دستنخورده به دنیا آمده؛ مادرش عاشق او است و نزد گلهٔ اسبهای وحشی که با آنها به اینسو و آنسو میدود، بسیار عزیز است. یک شب کاشفانی که به آن منطقه آمدهاند، او را اسیر میکنند و به سواره نظام آمریکا که در حال پاکسازی منطقه برای کشیدن خط آهن هستند میفروشند…
زن بیوه ای قمارباز سابقی را استخدام می کند تا میله های طلا را از یک قایق غرق شده در کلرادو بازیافت کند و آنها را با احتیاط به ضرابخانه فدرال، جایی که توسط شوهر مرده او به سرقت رفته بود، بازگرداند.