انگلستان، اوایل قرن بیستم. پدر و مادرِ "مایلز" و "فلورا" در تصادف اتوموبیل در هند کشته می شوند و قیم شان آنها را به سرپیشخدمت، خانم "گروس"، معلمه ی سرخانه شان، دوشیزه "جسل" و باغبان، "پیتر کویینت" می سپارد. "پیتر" که آدم بی قید و بی بند و خوشگذرانی است با سخنان جذاب، خوش مشربی ها و شوخی هایش بچه ها را تحت تاثیر قرار می دهد و دوستی و ارتباط نزدیکی با آنها برقرار می کند. او برای بچه ها که از مرگ پدر و مادرشان بی اطلاع هستند از مرگ والدین شان می گوید و مرگ را به سخره می گیرد...