جوانی به نام «جمال» کودکی خود را در خيابان‌ها و حلبی آبادها گذرانده و عشقی رؤيايی به دختری به نام «لتيکا» دارد. جمال فرصت اين را می‌يابد که در مسابقه تلويزيونی «چه کسی ميليونر می‌شود؟» شرکت کند. او تا آخرين سئوال اين مسابقه پيش می‌رود اما وقت مسابقه به پايان می‌رسد و ادامه آن به برنامه آينده موکول می شود. در اين هنگام پليس که به پاسخ‌های صحيح جمال شک کرده و موفقيت وی را تقلب می‌داند و او را دستگير می کند. در زمانی که او بازجویی می شود، ماجرایی از زندگی‌اش را تعریف میکند، ماجراهایی که نشان می دهد چرا جواب سوال‌ها را می داند.

یک دختر جوان بریتانیایی که در هند به دنیا آمده و بزرگ شده است، والدین بی‌توجه خود را در یک زلزله از دست می‌دهد. او به انگلستان بازگردانده می‌شود تا در قلعه شوهر خاله‌اش زندگی کند. شوهر خاله‌اش به دلیل از دست دادن همسرش در ده سال قبل بسیار سرد است. او که بار دیگر نادیده گرفته شده، شروع به کاوش در املاک می‌کند و باغی را کشف می‌کند که قفل شده و مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. او با کمک یکی از پسران خدمتکار، شروع به بازسازی باغ می‌کند و در نهایت به برخی از اسرار دیگر عمارت پی می‌برد.