یک موجود افسانهای به نام «یتی» میخواهد پیش خانواده خودش برگردد ...
آقای لیونل فراست خودش را بهترین محقق اسطورهها و هیولاها میداند، اما مشکل این است که مردم او را به خوبی نمیشناسند. آخرین شانس آقای لیونل برای اثبات خودش آغاز سفری ماجراجویانه به شمال غربی پاسیفیک است تا بتواند وجود یک موجود افسانهای را ثابت کند و…
«میگو» در مورد یک حقیقت متقاعد شده است. او فکر میکند که بشر فکری که در مورد یک افسانه به نام پا کوتاه دارند، همگی درست است و میخواهد آن را اثبات کند. او میخواهد به همراه دوستانش این موضوع را اثبات کند و در این راه وارد ماجراهای عجیبی میشود. یتی با گروه دیگری از یتیها در یک کوهستان زندگی میکنند و منطقه سکونتشان جایی است که توسط یک شخصی نگهداری میشود. آنها برای تغذیه به اینور و آنور میروند و سعی میکنند که راهی برای بازی پیدا کنند. پدر یتی توسط راههای مختلف، سعی میکند که تغذیه گروه را پیدا کند. او برای این منظور راه طولانی را طی میکند.
هنگامی که «بلیتزن» از گوزنهای بابانوئل در بیست و یکم دسامبر بازنشستگی خود را اعلام میکند، یک اسب مینیاتوری سه روز فرصت دارد تا رویای زندگیاش برای به دست آوردن جایگاهی در تیم بابانوئل را در آزمونهای قطب شمال، به سرانجام برساند. اما…
یک محقق خصوصی و یک دستیار تحقیق در دانشگاه به جستجوی یک آدمبرفی منفور در هیمالیا میپردازند و…
یک اِلف به نام برنارد درمییابد با استفاده از قدرت نهفته در سورتمه بابانوئل میتواند قطب شمال را از نابودی نجات دهد. این قدرت نهفته یک ماشین زمان است که برنارد به کمک آن برای نجات بابانوئل به گذشته سفر میکند و…
نورم برای نجات محل زندگیاش، قطب شمال از دست انسانها به نیویورک سفر میکند و…