فیلم مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها است که در طول یک شب برای تاکسی‌ها و مسافرانشان در پنج شهر متفاوت رخ می‌دهد: لس‌آنجلس، نیویورک، پاریس، رم و هلسینکی.

طلاهای روستای کوچکی در روسیه توسط گروهی از غارتگران به یغما برده می‌شود و مردم، برای برگرداندن اموال خود، دست به دامن جوانی به نام "آلیوشا" می‌شوند. او جوانی شجاع، قدرتمند و البته بسیار پر اشتباه است که گاهی ناامیدتان خواهد کرد؛ اما به همراه اسب سخنگویش، عمویش، نامزدش و مادربزرگ باهوش نامزدش، راهی مخفیگاه غارتگران می‌شود و ...

دو مبلغ (بود اسپنسر و ترنس هیل) هنگامی که مبلغین خود را به مزرعه طوطی تبدیل می کنند با مقامات درگیر می شوند. اسقف ماراکایبو آنها را "گوسفند سیاه" می نامد و از مونسینور خواسته شده است تا رفتار آنها را بررسی کند. طبق معمول ، قهرمانان ما به فقرا کمک می کنند تا از خود دفاع کنند و برخی از مشت های خنده دار را در این روند تحریک کنند.

سفری برای پیدا کردن یک تفنگ قدیمی که داستان عاشقانه ای پشت آن نهفته است و از ارزش بالایی برخوردار است و جری برای آخرین ماموریت باید این تپانچه را از مکزیک به آمریکا قاچاق کند که در این بین اتفاقاتی رخ می دهد

"رالف تورسون" به منظور پیدا کردن زندانیان فراری که به قید وثیقه آزاد شده اند، جستجوهای روتینی انجام می دهد. گاهی او به سادگی هدف خود را پیدا می کند. در بعضی موارد او مجبور می شود دست به کارهایی بزند که در نهایت منجر به مرگ قانون شکن می شود...

گودار بولت، یکی از ثروتمندترین مردان آمریکا، بر سر تصاحب منطقه ی وسیعی از شهر، با رقیبش وارد یک شرط بندی می شود؛ اگر او بتواند سی روز مانند فقیرانِ آن منطقه زندگی کند، شرط را می برد و مالک نیمی از لس آنجلس خواهد شد...