«هوارد بانیستر» (اونیل) - موسیقیدان کم حافظه و یکی از دو فینالیست رقابت برای به دست آوردن بورس تحصیلی بیست هزار دلاری بنیاد لارابی - هم راه نامزد خشک و بی روحش، «یونیس برنز» (کان) به هتل بریستول در سن فرانسیسکو می آید. اما خیلی زود با «جودی ماکسول» (استرایسند)، زن سرگردان و عجیب و غریبی آشنا می شود که با دیدن «هوارد»، بلافاصله تصمیم می گیرد زنش بشود...

اسکات از زمان فوت پدرش که آتش نشان بود، دچار غم و اندوه فراوانی شد. او روز های خود را به بطالت سپری کرده، ماریجوانا مصرف می کند و آرزو دارد که خالکوب شود تا این که زندگی، او را مجبور می کند که با غم و اندوه خود کنار آمده و اولین قدم هایش را در راستای یک زندگی بهتر بردارد.

کل تیم ژاندارم های سن تروپ بازنشسته شده اند. اما هیچ قدرتی وجود ندارد که بتواند مانع از حمایت از قانون و نظم عمومی شود.