در پى حمله‏ ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده‏ ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می ‏پذیرد که برادرزاده‏ ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله‏ ى شاهزاده و خانواده‏اش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان می‏پیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) می‏بندد…

"نوربو" برای جستجو درباره تناسخ معلم درگذشته اش "دوریه" به سیاتل سفر می کند.جستجوی او به "جسی کنراد" ، "راجو" ، یک دختر سرراهی و دختری سطح بالا از هند منتهی می شود...