»مت دریتن« (تریسی)، ناشر روزنامه ی آزادی خواه و همسرش »کریستینا« (هپبرن)، صاحب یک گالری هنری، از شهرندان سرشناس سن فرانسیسکو هستند. روزی دخترشان »جویی« (هاوتن) به همراه »جان پرنتیس« (پواتیه) پزشک سیاه پوست از تعطیلاتش در هاوایی باز می گردد. آن ها 10 روز است که با هم آشنا شده اند و حالا قصد ازدواج دارند...

"گوستاو ارشنباخ" آهنگسازی است که پس از فشارهای حرفه ای و شخصی به خانه ای کنار ساحل ونیز برای استراحت می رود.اما او آرامشی پیدا نکرده و به سرعت به پسر نوجوانی که به همراه خانواده اش در تعطیلات به سر می برد جذب می شود...

«پیتر»، بعد از به هم خوردن رابطه اش با «سارا مارشال» که ستاره ی یکی از شبکه‌های کمدی آمریکا می باشد، خسته و دل شکسته برای یک مدت اندک به هاوایی می رود تا بلکه بتواند همه ی وابستگی هایی که به سارا پیدا کرده بود را فراوش کند. و حالا چون سارا هم به مرخصی آمده است و دقیقا از همان جایی سر در می آورد که پیتر برای فراموش کردن او به آن جا رفته بود. البته به همراه دوست جدیدش...

داستان این فیلم ۴ هفته بعد از فیلم قبلی آغاز می شود. بریجت جونز عشق زندگی اش را پیدا کرده و اکنون از خودش می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است؟

دختر نوجوانی که به همراه پدر مطلقه خود در تعطیلات به سر می برد سعی می کند با گفتن اینکه با پدرش رابطه دارد دوستی برای خود پیدا کند...