صاحب یک فروشگاه موادغذایی در گرینویچ ویلیج به نام «مایلز مانرو» (آلن) با اکراه برای عمل جراحی به بیمارستان می رود. زمان، سال 1973 است. عمل ناموفق می ماند و پزشکان به سرعت او را منجمد می کنند. «مایلز» دویست سال بعد بیدار می شود و خود را در دنیایی پیش رفته و نامأنوس می یابد...
یک ویراستار کتاب احمق در قطاری که از لس آنجلس به سمت شیکاگو می رود تصور می کند مردی را دیده که به قتل رسیده و از قطار به بیرون پرتاب شده است. وقتی هیچکس حرفهای او را باور نمی کند او تصمیم می گیرد خود دست به تحقیق بزند اما اینکارش باعث می شود قاتل متوجه او شود...