دلیجانى که از خطهاى در معرض خطر حمله ى سرخپوستان میگذرد ، مکان تقابل شخصیتهایى متضاد میشود و از جمله رابطه اى نجاتبخش را میان « رینگوکید » ( وین ) و « دالاس » ( ترور ) پاکدل به بار می آورد.
داستان فیلم در مورد دو دزد و راهزن به نامهای «بوچ» و «ساندنس» است که به قطارها دستبرد میزنند. اما یکی از سرقت هایشان طبق برنامه پیش نمی رود و گروهی از مردان قانون تا دندان مسلح، شروع به تعقیب آن دو می کنند. وقتی آن دو می فهمند که این گروه تصمیم ندارند دست از تعقیب بردارند، تصمیم می گیرند به بولیوی بروند.
یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظهاش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند میگریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.
جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانههایی از گذشته و احتمالاً آیندهاش میباشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید میرود تا آنچه را که میخواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.
جیسون بورن مجبور میشود برای انجام یک عملیات از طرف سازمان سیا، به زندگی سابقش، بهعنوان یه قاتل حرفهای بازگردد تا زنده بماند.
«جک رایان» (فورد)، مأمور سی.آی.ای، با تحقیق در مورد قاچاقچیان مواد مخدر در کلمبیا متوجه می شود که فساد به سطوح بالای دولت امریکا رخنه کرده است.
در شهرکی که در آن مرد پولدار و صاحب نفوذی به نام «هرود» (هاکمن) همه کاره است، هر سال یک مسابقه ی عجیب هفت تیرکشی برگزار می شود. دختری به نام «الن» (استون) معروف به «بانو» نیز در این مسابقه شرکت می کند. اما در اصل «الن» برای گرفتن انتقام مرگ پدرش – که مارشال ایالتی بوده – از «هرود»، در این مسابقه شرکت کرده است…