نخستین فیلم دنیرو، درمقام کارگردان، ازهرنظر به موفقیت می رسد؛ ازجمله در تعریف قصه و فضاسازی. فیلم شخصیت هایی زنده و گفت وگوهایی به یادماندنی دارد ودرکل، سرپا و پُرشر وشور است. ـ داستان: دهه 1960، محله ی ایتالیایی نشین در برانکس نیویورک. پسربچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) همراه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارودسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» هشدارش داده که آن طرف ها نپلکد...

لیلی ۱۹ ساله بعد از بازگشت از تعطیلات در اسپانیا، می فهمد که پرادر دوقلو اش بعد از مشاجره با پدرشان خانه را ترک کرده است. لیلی بخاطر این اتفاق با پدرش بحث می کند و ...

یک زن به همراه دخترش یک مغازه شکلات فروشی در یک روستای کوچک فرانسوی باز می کنند و .

در جنوب ایالات متحده آمریکا ، یک مرد نژادپرست ، به نام هانک ، عاشق یک زن سیاه پوست به نام لتیشیا می شود. هانک یک نگهبان زندان است که در بخش اعدام کار می کند و همسر اعدام شوهر لتیسیا را انجام می دهد. روابط بین نژادی هنک و لتیسیا منجر به سردرگمی و ایده های جدیدی برای این دو عاشق بعید می شود.

س از پیروزی راکی بالبوآ (سیلوستراستالونه ) بر دراگو ، او پی می برد که حسابدار نادرستش در معاملاتی که انجام داده ، نه تنها میلیون ها دلار از دست داده بلکه مالیات شش سال را هم نپرداخته است . راکی ناچار می شود تمام دارایی خود به استثنای باشگاه قدیمی اش را بفروشد . معاینه های پزشکی نشان می دهد که او به دلیل ضایعه های مغزی نمی تواند مسابقه بدهد . در این زمان او تامی ( تامی موریسون ) مشتزن جوان و بی نام و نشان را زیر پر و بال خود می گیرد و مربیش می شود . تامی پس از چند پیروزی محرمانه قراردادی با دوک ( تونی برتون ) ترتیب دهنده سرشناس مسابقات می بندد و مردم او را به جهت خیانت به راکی هو می کنند . سرانجام تامی به تشویق دوک ،در خیابان با راکی مبارزه می کند ، ولی شکست سختی می خورد .